جايگاه هنر درعرصه تعليم وتربيت
 
قسمت اول
اشاره:
 انسان موجود چندي بعدي است و انتظار ميرود كه نظامهاي تعليم وتربيت به تبع ابعاد مختلف وجودي او به پرورش همه جانبه قابليتها و ظرفيتهاي انسان توجه داشته باشند. بديهي است كه پرورش هريك از قوا و
توانايي هاي موجود انساني ، امكانات و فرصتهايي را براي فرد وجامعه فراهم ميسازد ونتايج وتاثيراتي رادر پي خواهد داشت.
به رغم اينكه بعضي تعليم وتربيت را راهنمايي جنبههاي مختلف رشد شخصيت فرد؛ يعني جنبههاي بدني ، عقلاني ، اجتماعي، ديني ، هنري و اخلاقي تعريف كردهاند ، معهذا در اكثر نظامهاي آموزش و پرورش به طور انحصاري بر مجموعههايي از صلاحيت هاي از پيش تعيين شده تكيه ميشود كه از طريق به ياد سپاري طوطي وار وتكراري كسب ميشوند، در نتيجه فرصتهاي دانش آموزان را براي تربيت شدن در جنبههاي ديگر ازجمله جنبههاي هنري ناديده ميگيرند.
به همين منظور گفتگويي با دكتر احسان الله محمدي استاد دانشگاه و پژوهشگر بين المللي در خصوص نقش وجايگاه هنر در تعليم وتربيت انجام دادهايم كه توجه شما را به مطالعه آن جلب ميكنيم؛ 
جناب دكتر محمدي به عنوان اولين سئوال بفرماييد تعريف وتبيين هنر از نگاه شما چيست؟
هنر ، اين كلمه درتلاطم بحثهاي 
زيبايي شناختي ،ميان مذكر ومونث بودن شناور بود تا آنكه در سده هفدهم به صورت مذكر تثبيت شد. Art، از ريشه لاتين ars ، برگرفته شده كه از آن مفاهيم متعددي القا ميشود ومعادل واژه يوناني
( تخنه ) به كار رفته است . برخي از كيفيتهاي فكري يا مهارتهاي دستي رادر اجراي يك اثر،هنر گويند. اين كلمه، بدين مفهوم معاني گوناگوني به خود ميگيرد، چنان كه گاه ميان آنها تضاد ديده ميشود، از اين رو بايد مفاهيم متفاوت اين واژه را متمايز ومشخص كرد.
در زبان اوستايي ، نونره به معناي كار نيك، دلاوري وجنگاوري ودر پهلوي هونر ( مركب از هو به معني خوب ونره به معني مردانگي) به معناي جنگاوري ، قدرت، فضيلت ، ارزش ومهارت آمده است.
هنر، شناسايي همه قوانين عملي مربوط به شغلي و فني، معرفت امري توام با ظرافت و ريزهكاري، طريقه اجراي امري طبق قوانين وقواعد صنعت ؛ مجموعه اطلاعات و تجارب ميباشد. 
آنچه مسلم است هر تعريفي از هنر مبتني بر ديدگاه خاصي درباره هنر است .نكتهاي كه برآن تاكيد شده اين است كه صورتبندي هر تعريفي درباره هنر بايد با توجه به تحولات تاريخي مفهوم هنر انجام پذيرد. تاتاركيويچ تاريخ نگار هنر در اين باره ميگويد: هنر مجموعه به هم پيوستهاي از مفاهيم است كه پيشينه آن به روزگار باستان ميرسد. هربرت ريد با اشاره به اينكه همه هنرمندان نيتشان لذت بخشيدن است، به ارائه تعريفي از هنر مبادرت ميورزد. سادهترين ومعمولترين تعريف هنر اين است كه بگوييم هنر كوششي است براي آفرينش صور لذتبخش. اين صور حس زيبايي ما ارا ارضا ميكنند و حس زيبايي وقتي راضي ميشود كه ما نوعي وحدت يا هماهنگي حاصل از روابط صوري در مدركات حسي خود دريافت كرده باشيم. اگر چه حكم كلي لذتبخش بودن هنر واينكه نيت همه هنرمندان لذت بخشيدن است ، مورد مناقشه ميباشد و بيان ديدگاههاي ديگر اين نكته را آشكار ميسازد وليكن وي در ادامه بحث فرض آغازين هر نظريه كلي درباب هنر را چنين مطرح ميكند. هر نظريه كلي در باب هنر بايد با اين فرض آغاز شود كه انسان در برابر شكل و سطح و حجم اشيايي كه حاضر بر حواس او باشند واكنش نشان ميدهد و بعضي از آرايشها در تناسب شكل وسطح و حجم اشيا منجر به احساس لذت ميشوند ، در حالي كه نبودن آن آرايشها باعث بياعتنايي يا حتي ناراحتي واشمئزاز است . حس تشخيص روابط لذتبخش همان حس زيبايي است ، حس مقابل آن حس زشتي است.
قدري پيرامون معنا و مفهوم هنر توضيح دهيد.
ماير در بحثي پيرامون هنر وزندگي به جنبه خلاق وابتكاري بودن هنر اشاره كرده و ياد آور ميشود كه هنر به قلمرويي خود جوش تعلق دارد. شاهد مدعاي اوگفتهاي ازگوته است كه چنين ميگويد: هنر، به سطح پديدههاي طبيعي چسبيده است ولي ژرفا و نيروي ويژه خود را دارد؛ در عاليترين لحظات پديدههاي تصنعي، متبلور ميگردد و خصلت قانوني بودن هماهنگي كامل همه بخشها ، نقطه اوج زيبايي ، مقام معنا داري وعلو شهود و شوق را با هم نمايان ميسازد .
هراكليتوس اولين فيلسوفي بود كه بايد بنيان 
علم الجمال را در فلسفه او جست . وي وجود اضداد در طبيعت انسان ( مانند غم و شادي، جواني و پيري و تولد ومرگ) و جهان ( مثل گرمي و سردي، ترو خشك ، نوشيدن و پژمردن) كه در نهايت تناسب و هماهنگي با يكديگر ميباشند را نشانه هنر وزيبايي خلقت ميداند و از آن تحت عنوان صفت زيبا ياد ميكند.
بعد از هراكليتوس ، سوفسطائيان به هنر از منظر سود و منافع اقتصادي و اجتماعي نگريسته و آن را يك نوع كسب و حرفه محسوب ميكردند. آنان براي هنرهاي خود و حتي خطابه ، قيمتهايي گزاف درخواست كردند و چون عملا در هنر مزبور كار كردند ، فن خطابه به وسيله آنها ترقي زيادي يافت.
بعد از سوفسطائيان ، افلاطون در آغاز بامترادف شدن هنر و بازي، لذت حاصله از هنر را همانند لذاتي ميدانست كه طفل از طريق بازي كردن با بازيچههاي خود به دست ميآورد و از اين رو آن را تحت عنوان لذات غير معقول نامگذاري ميكند. اما وي تا آخر به عقيده خود باقي نميماند وكم كم به ارزش لذت هم پي ميبرد و در پايان عمر كاربه جايي ميرسد كه لذت را به شرطي كه به نتيجه نيكو منتهي بشود، يار و ياور وتسلي بخش آدمي ميداند. بر اين اساس است كه افلاطون ماهيت و قلمرو هنر را در قالب شعر و موسيقي ونقاشي تعريف كرده ولي تاكيد ميكند كه هر سه اين هنرها را تحت نظر فيلسوف ميتوان مورد استفاده قرار داد و براي تربيت جوانان ميتوان از آنها استفاده كرد به شرطي كه سادگي، نزديكي به طبيعت و حقيقت ، صحت تقليد واندازه گيري در آنها رعايت شود وهمان اندازه كه به كمال مطلوب و معني اهميت داده ميشود، به كمال وزن و آهنگ و در قالب وتركيب جملات وكلمات هم توجه شود. اما ارسطو هنررا فعليت بخشيدن به موادي ميداند كه استعداد و قابليت شدن را دارند. ازنظر وي در قلمرو 
نقاشي ، رنگها وخط ها، در موسيقي ، نتهاي جداگانه در شعر ، لغات وكلمات در نمايش، موضوعات وحوادث تاريخي به منزله مواد اوليهاي هستند كه هنرمند به مدد عقل و منطق، هنر خود را با تناسب و هماهنگي خاص از آنها ميآفريند . از اين رو ارسطو زيبايي هنر را درتناسب واتحاد اجزا ونظم وهماهنگي ميان جزء وكل ميداند وتقليد از نمونه الهي را توصيه ميكند.
اما در ميان فلاسفه متاخر كانت مفهوم هنر را ملازم با آزادي ميداند ومعتقد است كه عنوان هنر را بايد به چيزهايي عطا كرد كه به آزادي به وجود آمدهاند . يعني مخلوق ارادهاي هستند كه برهان و منطق هادي آن ميباشند ( قطب1352،ص11). شيلر معتقد است كه مقصد هنر زيبايي است. درعين حال هنر يا بازي به معناي فعاليتي هدفمند داراي همانندهايي ميباشد. هدف هنر،زيبايي و منشا زيبايي نيز لذت است . بيآنكه هيچ سود و پيشرفت علمي از آن ملحوظ باشد. از اين روهنر را ميتوان بازي خواند، البته نه بدان معني كه اشتغالي بيهوده و بيمعنا باشد، بلكه به معناي تجلي زيبايي حيات است كه مقصودي جز زيبايي ندارد.
فيخته، منكر وجود زيبايي در جهان است و جايگاه آن را در روح زيبا ميداند. تجلي اين روح زيبا به وسيله هنرصورت ميگيرد. زيبايي در جهان وجود ندارد ، بلكه در روح زيبا جا دارد . هنر ظهور و بروز اين روح زيباست ومقصدش تعليم وتربيت عقل ودل در سراسر وجود انسان است .
اما هربرت ريد معناي هنر را با ايجاد صور واشكال لذتبخش ملازم دانسته و آن را ناشي از دريافت روابط صوري موجود در آثار هنري به وسيله مدركات حسي انسان تلقي ميكند.
ساده ترين ومعمول ترين تعريف هنر اين است كه بگوييم هنر كوششي است براي آفرينش صور لذتبخش. اين صور حس زيبايي ما را ارضا ميكند وحس زيبايي وقتي ارضا ميشود كه ما نوعي وحدت يا هماهنگي حاصل ار روابط صوري درمدركات حسي خود دريافت كرده باشيم.
جان لنكستر، نويسنده كتاب "هنر در مدرسه ابتدايي " هم هنر را قسمتي از نيروي خلاقيت انسان ميداند كه وي از طريق آن با ديگران ارتباط برقرار ميسازد. در تعريف هنر ميگويد: اصطلاح " هنر" در برگيرنده بخشي از خلاقيت هنري است كه در آن فرد با استفاده از ابزار هنري و صنايع دستي به بيان عواطف، احساسات و عقايد خويش نسبت به محيط اطراف خود كه از طريق حس بينايي دريافت ميشود ميپردازد. چگونگي اين بيان وانتقال تجارب، به ميزان تبحر و هنرمندي فرد بستگي دارد.
اما شايد دراين زمينه مراجعه و رجوع به ريشه واژه شناختي كلمه هنر هم راهگشا باشد. چرا كه ريشه لغت ART ازARS به معناي مهارت گرفته شده است و ميدانيم كه مهارت نيز اصولا در مورد آن دسته از ويژگيها و قابليتهاي انساني به كار برده ميشود كه قابليت اكتساب، آموزش و يادگيري است. دايره المعارف آمريكا نا تصريح ميكند كه لغت ARTاز ARS به معني مهارت گرفته شده است كه هنوز هم به اين معناي اوليه مرتبط است . چنان كه ميگويي مهارت آشپزي . در عين حال دايره المعارف مذكور معتقد است كه واژه هنر داراي كاربرد معنايي گسترده تري بوده و ناظر بر تمامي موضوعات خلاق ميباشد. در وسيع ترين برداشت، هنرها ، دربردارنده همه موضوعات خلاق مثل ادبيات ، شعر، نمايشنامه ، موسيقي و هنرهاي بصري است. 
به هر صورت صرف نظر از تعاريف و تعابير مختلفي كه درمورد معنا ومفهوم هنر ارائه شده است ، اين نكته قابل انكارنيست كه هنر اساسا نشان دهنده عروج وتعالي معرفت انساني است. اين معرفت البته ، مستلزم هماهنگي احساس و شناخت آدمي است. درواقع در درك ، ايجاد و بروز هنر فكر وتعقل هنرمند هم نقشي برعهده دارد و هرچه رابطه احساسات وافكار بيشتر باشد ، هنر كاملتر است . فكر بايد ... سلسله عواطف هنرمند را به هم ارتباط بدهد و آنها را در اداره خود بگيرد.
هنر برخاسته از فطرت زيبا دوستي انسانهاست. در انسان گرايشي به جمال و زيبايي وجود دارد؛ چه به معني زيبايي آفريني كه نامش هنر است و به معني مطلق وجود دارد .
هنر تركيبي از خلاقيت ، ابتكار ، احساس و انديشه است كه پديدهاي جهاني و بشري است و قادر به ارتباط با همه انسانها از هر قوم وملت ميباشد. در عصر حاضر آثارهنري هر ملتي مانند شعر، موسيقي ، نقاشي ، خوشنويسي ، مجسمه سازي ، معماري ، گرافيك ، سينما ، تئاتر و ... نشان دهنده ميزان رشد و چگونگي فرهنگ و تمدن آن ملت به شمار ميرود.
آقاي دكتر ازتوضيحاتي كه ارائه كرديد تشكر ميكنم. سئوال ديگر من باز ميگردد به مقوله تربيت هنري . ديدگاه شما در خصوص تربيت هنري در نظام آموزشي ما چيست؟ آيا اصولا اين بحث جايگاهي دارد؟
درنظام آموزش و پرورش كشور ما ، تبيين ومفهوم پردازي جامع ودقيقي از معنا، گستره و حدود و ثغور تربيت هنري ارائه نشده است. اين وضعيت به نوبه خود تا حدودي ناشي از نامشخص بودن جايگاه تربيت هنري در نظام آموزشي و به تبع آن ابهام وسرگشتگي ، فقدان انگيزه و وضعيت نامساعد وناكارآمدي است كه در اين حوزه وجود دارد.
بارو وميلبورن مفهوم تربيت هنري را به هنرهاي بديع وخلاق ربط ميدهند. احتمالا اين مطلب درستي است كه بگوييم هنرها در اشاره به هنرهاي آزاد( فلسفه ، تاريخ و ...) به كار رفته كه درتقابل با علوم محض قرار ميگيرند حال آنكه تربيت هنري محدود به هنر خلاق است. 
مفهوم تربيت هنري ازديدگاه افلند ناظر بر دو معناي كاربردي ( عملي ) و تئوريك( حوزه پژوهشي) ميباشد.  لغت تربيت هنري هم به معناي تدريس هنر به يك عمل يا فعاليت اشاره دارد وبه عنوان يك حوزه تحقيقي و پژوهشي ، فرايند ياددهي ويادگيري درهنررا مورد مطالعه و بررسي قرار ميدهد . از نظر وي هدف تربيت هنري عبارت است از: توانا ساختن دانش آموزان وافراد ديگر به كسب مهارتهاي مربوط به بيان و ابراز هنرمندانه ، طراحي ، ارزش گذاري و قدرداني نقادانه و نيز كسب آگاهي ازهنرو تاريخ آن.
از نظر گارتسون مفهوم تربيت هنري توجه كردن به فرايند افزايش ورشد تيزبيني و حساسيت فرد نسبت به زيبا شناسي است.
هاوسمن ، تربيت هنري را ناظربر آموزش حواس مختلف ، رشد تجارب حسي و لمسي، حساسيت وبرخورد عميق با جلوههاي بصري، هنري و نقادانه ميداند . در واقع از نظر وي تربيت هنري شامل آموزش اساسي حواس و رشد آگاهي متعالي از تجارب بصري ، آفرينش و فهم اشكال نمادين بصري و نيز رشد رويكرد آگاهانه نسبت به تصورات بصري در نقاشي ، مجسمه سازي ، هنرهاي تزئيني و آموزش در زمينه كاربرد واعمال قضاوت نقادانه تجارب بصري ميباشد. 
ازنظر هاوسمن گستره و قلمرو تعريف تربيت هنري از آن روگسترش يافته است كه دغدغهها، رجحان ها و چالشهاي مخاطبان مختلف اين قلمرو مطالعاتي را ارضا كند.
چاپمن معتقد است تربيت زيبايي شناسي به جاي تاكيد بركاربرد بايد درصدد برقراري ارتباط ميان پديدهها ورويدادها از طريق فرم وشكلشان باشد. اين كاركردي است كه بايد نهاد آموزشي بدان توجه كند. زيرا از نظر وي با توجه به كيفيات زندگي امروزي وظيفه آموزش و پرورش است كه حواس وحساسيتهاي اساسي و مهم مردم را پرورش ومورد بررسي قرار دهد. دانش آموزان و افراد بايد ياد بگيرند كه چگونه ببينند ، بشنوند ،ارتباط برقرار سازند و حركت كنند ومسير را بشناسند. آنها بايد بفهمند كه چگونه محيطشان ميتواند به احساس و عمل آنها شكل دهد.
ميتوان گفت هدف تربيت زيبايي شناختي پرورش درك كنندگان هنر خوب است . درك كردن به حالات دروني يا شناخت آثار هنري اشاره دارد ونه صرفا آگاهي از آنها يا درباره آنها. با قراردادن افراد در معرض آثار هنري ، خود به خود تجربه زيبايي شناختي ايجاد نميشود ؛ معلمان بايددانش آموزان را از طريق آموزش ، مطالعات ومباحث براي اين تجربيات آماده سازند.
بين تربيت زيبايي شناختي و درك هنري تفاوت وجود دارد. درك هنري مشتمل بر تلاشهاي گوناگون براي آشنا كردن دانش آموزان با ساختارهاي اشكال خاص هنري، زبان، تاريخ و مطالعه آنها است. تربيت زيبايي شناختي مستلزم آن است كه تجربيات زيبايي شناختي در تعليم وتربيت نقش محوري داشته باشند. اين تجربيات مستلزم نوع معيني از سواد هستند. وظيفه تربيت زيبايي شناختي اين است كه دانش آموزان را قادر سازد تا در اين راه باسواد شوند . باسوادي مستلزم مهارتهاي تفسيري مشخصي همچون قوه تمييز، حساسيت و پاسخ دهندگي است. تربيت 
زيبايي شناختي بايد توانايي فرد را براي درك آثار هنري بالا ببرد. به طور كلي هدف از تربيت زيبايي شناختي پرورش تجربيات زيبايي شناختي است. به معناي وسيع كلمه، تجربيات زيبايي شناختي به عنصر لذت درهر تجربه انساني اشاره دارد. بنابراين تمام اشكال تعليم وتربيت ميتوانند جنبههاي گوناگون تربيت زيبايي شناختي محسوب شوند. به معناي دقيق تر و روشنتر تجربيات زيبايي شناختي تجربياتي هستند كه با آنچه عموما آثار هنري تلقي ميشود ارتباط دارند. بنابراين زيبايي شناسي به عنوان يك حوزه مطالعاتي با شماري از فعاليتها مرتبط است .
اما واژه نامه آموزش و پرورش هم معناي تربيت هنري را به آموزش در زمينه هنرهاي تجسمي و فضايي يا حجمي نسبت ميدهد كه داراي تقسيم بنديهاي مختلفي است. به عبارت ديگر تربيت هنري به معناي آموزش و فعاليت در زمينه هنرهاي تجسمي و فضايي است كه حوزههاي اساسي آن شامل هنرهاي زيبا، صنعتي ، گرافيكي ، تبليغي يا تجاري ، داخلي يا خانهداري ونمايش ميباشد. تقسيم بنديهاي فرعي آن شامل نقاشي، طراحي، رنگ آميزي ، ساختن ، تاريخ هنر وارزش گذاري هنري است.
بنت رايمر تربيت هنري را به عنوان رشد آگاهي و حساسيت نسبت به ويژگيهاي زيبايي شناسانه اشيا و پديدهها تعريف ميكند.
ازنظر اين صاحبنظر ، عناصر و مفاهيم اساسي اين تعريف براساس يك نظم معكوس ( از آخر به اول) عبارتند از؛
1- اشيا و پديدهها
2- ويژگيهاي زيبايي شناسانه
3- حساسيت
4- رشد.
1- اشيا و پديدهها: منظور از اين مفهوم ، موضوعات ، اشيا و پديدهها و وقايع قابل مشاهده و ادراك ميباشد.در واقع يكي از ويژگي هاي مهم قلمرو زيبايي شناسي حضور و وجود حتمي وعيني پديدهها ميباشد. اين پديدهها يا چيزها ميتواند يك قطعه موسيقي، يك مجسمه، يك ساختمان ، يك نقاشي ، يك تئاتر و يك قطعه شعر باشد . همچنين اين عنصر ميتواند ناظر بر اشيا و وقايع طبيعي مثل ساحل دريا ، رودخانه يخي ، يك گل يا اشياي مصنوعي و دست ساز انسان مانند كارخانجات، اتومبيل و ... يا وقايع و رويدادهاي انساني مانند مراسم و آيين هاي مذهبي و... باشد.
2- ويژگيهاي زيبايي شناسانه: مجموعه خصايص وويژگيهاي محسوس وادراك شدني كه منتقل كننده يك احساس ونشانگر يك حالت تجلي يافته وبيانگرايانه ميباشند ، تحت عنوان ويژگيهاي زيبا شناسانه قرار ميگيرند. در واقع رايمر معتقد است آثار هنري ممكن است داراي ويژگيها و كاركردهاي ديگري مانند كاركردهاي اجتماعي ، مالي ، سياسي، روان درماني و حتي جسماني باشند ولي آنچه كه در تربيت هنري حائز اهميت است ويژگي ها و خصايص زيبايي شناسانه آثار هنري است نه ويژگيهاي ديگر آن.
ميتوان گفت در مورد موسيقي ، ويژگي ها و ابعاد زيبايي شناسي ناظر بر خصوصياتي مانند ملودي، ريتم ، هارموني وفرم آن است. اين
ويژگي ها به لحاظ معنا ومفهوم بسيار غني بوده و باعث مي گردند كه افراد به گونهاي عميق تر احساس كنند. بنابراين آنچه كه در تربيت هنري حائز اهميت است اين است كه اولا اين ويژگي هاي زيبايي شناسانه در هنر و بالاخص در مورد موسيقي دقيقا مشخص ومورد بررسي قرار گيرند وثانيا جهت گيريهاي اصلي در آموزش هنر، معطوف به آموزش اين ويژگي ها باشد.
3-حساسيتهنري ، زيبايي شناسانه: توانايي برقراري ارتباط وتعامل فعال وتجربه كردن 
ويژگي هاي زيبايي شناختي،حساسيت هنري نام دارد. درواقع هر فرد معمولي وعادي خود داراي توانايي و قابليت تجربه كردن ويژگي ها و خصوصيات زيبايي شناسانه اشيا و پديدههاي مختلف ميباشد. البته برخي از افراد داراي تواناييهاي غيرمعمول و خارق العادهاي جهت تجربه كردن در يك طريق ومسير زيبايي شناسانه هستند. از نظر رايمر، حساسيت هنري زيبايي شناسانه از طريق دونوع رفتار ، يكي ادارك و دريافت حالات ابراز شده و ديگري ارائه پاسخ مناسب به دريافتها وادراكات، متمايز ومشخص ميگردد. اين دو نوع رفتار از هم مجزا نبوده و همراه با يكديگر، پاسخ ادراكي يا ادراك پاسخگر را به وجود ميآورند. از اين منظر تركيب و تلفيق ذهن ( رفتار اول) و عواطف واحساسات ( رفتار دوم) كه توسط ويژگيها و خصايص زيبايي شناسانه برانگيخته ميشود،تجربه زيبايي شناسي نام دارد.
4- رشد اداراكات وگرايشات هنري:اين عنصر بر آموزش و پرورش قابليتهاي مربوط به شناخت و حساسيت نسبت به ويژگيهاي هنري و زيبايي شناختي اشيا و پديدههاي مختلف تاكيد ميكند. به عبارت ديگر اين وظيفه اصلي نظامهاي آموزشي است كه از طريق تربيت هنري، درصدد رشد دادن و شكوفا كردن قابليتها و حساسيتهاي هنرمندانه دانش آموزان باشند
( همان). با توجه به مطالبي كه بيان شد ، ميتوان دريافت كه در تعريف و تبيين قلمرو وتربيت هنري بالاخص زيبايي شناسي، ابعادي مانند موارد زير مورد نظر وتاكيد ميباشد:
1-رشد قابليتهاي خلاقانه دانش آموزان
2- ادراك حسي عميق و دقيق نسبت به پديدههاي هنري پرورش و به كارگيري حواس مختلف 
3-كسب آگاهي غني و رشد يابنده از تجارب بصري 
4- ساخت وآفرينش پديدههاي هنري
5- شناخت و ارزش گذاري نقادانه اشكال نمادين بصري
6- كسب مهارتهاي مربوط به تجلي و ابراز هنرمندانه 
7- شناخت و فهم تاريخي ، فرهنگي و بين فرهنگي
8- رشد حساسيت دانش آموز نسبت به 
ويژگي ها و ابعاد زيبايي شناختي پديدههاي مختلف 
9- برقراري ارتباط وتعامل فعال
آقاي دكتر محمدي يكي از سئوالاتي كه در محيط هاي آموزشي مطرح است نقش هنر ازمنظر آثار ونتايج مختلف آن ميباشد.در اين خوص هم مطالبي بيان كنيد؛
هنر اساس تربيت است . هنر عقل واحساس ما را متحد ، تخيل ما را تحريك ومحيط ما را دگرگون ميكند. سالها پس از آنكه دستاوردهاي مادي ما فراموش ميشوند، هنر به منزله نماد ونگرشهاي معنوي ما باقي ميماند. هنر ازهر نظر شاهدي است بر جستجوي بشر براي به دست آوردن جاودانگي.
اگر چه به قول امرسون هنر دريافتي است عرفاني كه فقط بخشي از آن قابل انتقال است . ولي با اين وجود نميتوان منكر نقش وتاثير قابل ملاحظه آموزش ، تجربه و فعاليت در زمينه هنر گرديد. مطالعات نظري و فعاليتهاي پژوهشي كه درمورد ارتباط آموزش و پرورش وهنر انجام گرفته مويد ايجاد تغييرات عميق وقابل ملاحظه در روشهاي آموزشي هنر ميباشد. منتقدان برداشتهاي سنتي ازتجربه زيبايي شناسي، امكانات و قابليتهاي جديدي را براي ايجاد تحول در آموزش وهنر وزيبايي شناسي به دانش آموزان مدرسه ( به طور خاص) و براي كسب معاني جديد از زندگي اجتماعي ( به طور عام) پيشنهاد كردهاند. مي توان نقش هنر براي تعليم وتربيت را از منظر آثار ونتايج مختلفي كه در پي دارد ، در نظر گرفت . در زير به اين موارد اشاره ميشود: 
از منظر زيبايي شناختي و هنري: برخي صاحبنظران مانند برودي اهميت تربيت هنري را از منظر زيبايي شناختي و هنري صرف مطرح كرده و تاكيد ميكنند كه هنرها، ماهيتا نشان دهنده اشكال اساسي تجربه انساني بوده كه زمينه بروز احساسات وتجلي خلاقانه وي را فراهم ميسازند. در واقع هنرها موجبات دستيابي انسان را به دانش ، بصيرت ، ارزشها و معانياي فراهم ميآورند كه در هيچ يك از حوزههاي محتوايي ديگر برنامه درسي وجود ندارد. در عين حال كسب اين بصيرت و معاني عميق دربردارنده تاثيرات و نتايج 
پيش رونده واستعلايي هم ميباشد كه به نوبه خود درون بيني ، تعالي روحي، احساسي و ذوقي وي را در بر دارد. شكل مرسوم توجيه تربيت زيبايي شناختي وهنري،رجوع به زمينههاي روان شناختي است. مردم نيازمند ارزشهاي تفريحياي هستند كه لذت و توليد هنري ميتواند آن را فراهم كند.
 گفتگو ازكريم باباخانيان